بدبخت وسیاه بخت. (ناظم الاطباء). تیره روز. شقی: یکی را چنین تیره بخت آفرید یکی را سزاوار تخت آفرید. فردوسی. وزآن پس بدو گفت کای تیره بخت رسانم ترا من به تاج و به تخت. فردوسی. مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی. سعدی (گلستان). رجوع به تیره بختی و تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
بدبخت وسیاه بخت. (ناظم الاطباء). تیره روز. شقی: یکی را چنین تیره بخت آفرید یکی را سزاوار تخت آفرید. فردوسی. وزآن پس بدو گفت کای تیره بخت رسانم ترا من به تاج و به تخت. فردوسی. مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی. سعدی (گلستان). رجوع به تیره بختی و تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، ستون مهره ها، پشت مازه، مازه
سُتون فَقَرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، سُتون مُهرِه ها، پُشت مازِه، مازِه
کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم: در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود
کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم: در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود