جدول جو
جدول جو

معنی تیره بخت - جستجوی لغت در جدول جو

تیره بخت
سیاه بخت، بدبخت
تصویری از تیره بخت
تصویر تیره بخت
فرهنگ فارسی عمید
تیره بخت(رَ / رِ)
بدبخت وسیاه بخت. (ناظم الاطباء). تیره روز. شقی:
یکی را چنین تیره بخت آفرید
یکی را سزاوار تخت آفرید.
فردوسی.
وزآن پس بدو گفت کای تیره بخت
رسانم ترا من به تاج و به تخت.
فردوسی.
مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی.
سعدی (گلستان).
رجوع به تیره بختی و تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تیره بخت
تیره روز
تصویری از تیره بخت
تصویر تیره بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تیره بخت
بدبخت، تیره بخت، تیره روز، سیه روز، سیاه بخت، شوربخت، مفلوک
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه بخت
تصویر سیاه بخت
تیره بخت، بدبخت، بدطالع، بی طالع، بداختر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیره پشت
تصویر تیره پشت
ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، ستون مهره ها، پشت مازه، مازه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ بَ صَ)
کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم:
در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر
بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر.
خاقانی.
رجوع به تیره بین وتیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ بَ)
تیره بخت. بدبخت:
بدو گفت سهراب آزادگان
سیه بخت گودرز کشوادگان.
فردوسی.
ز قسمت ازلی چهرۀ سیه بختان
بشست و شوی نگردد سفید این مثل است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود:
وگر زآنکه جانی بود تیره بین
نه آرایش داد داند نه دین.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رِ / رَ بَ)
بدبختی. تیره روزی. سیه روزی. شقاوت:
کجا کاهلی تیره بختی بود
به او بر همی رنج و سختی بود.
فردوسی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ رُ)
تیره روی. تیره چهر:
روشنی و خرمی مملکت از کلک اوست
گرچه سر کلک او تیره رخست و نژند.
سوزنی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ یِ پُ)
این کلمه را فرهنگستان ایران به جای ستون فقرات پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران و تیره در همین لغت نامه و کالبدشناسی هنری ص 187 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بدطالع و شوم. (آنندراج). بدبخت. تیره بخت، زنی که شوی آنرا دوست ندارد و مطبوع بوی نباشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ)
کنایه از دنیا و عالم است. (برهان). دنیا. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). کنایه از دنیا و عالم جسمانی بود. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه بخت
تصویر سیاه بخت
بدبخت، تیره بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره دست
تصویر تیره دست
آنکه اعمال بد ازو سرزند، دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره بختی
تصویر تیره بختی
بدبختی سیاه بختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره بصر
تصویر تیره بصر
کور، نابینا، تیره چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره پشت
تصویر تیره پشت
((~. پُ))
ستون فقرات، 33 مهره که از زیر گردن تا کمر قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
بدبخت، بی طالع، تیره بخت، شقی، شوربخت، کوربخت، مفلوک
متضاد: خوشبخت، سعید، دم بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ادبار، بدبختی، تیره بختی، سیه روزی، تیره روزی، شوربختی، فلاکت، نکبت
متضاد: خوش بختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تیره روز، بی طالع، بدبخت، سیاه بخت، دختر مسن مجرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد